سه پاراگراف خواندنی از امیررضا صفری:
اگر روزی چشمهایت را باز کردی و خودت را وسط یک کوره دیدی نترس! و سعی کن از آن پخته خارج شوی، چرا که سوختن را همه بلدند.
قربانی شدن در شرایط سخت زندگی، نه سخت است و نه حتّی ترحمانگیز. در واقع قربانی شدن و هیچکاری نکردن در برابر شرایط بد، سادهترین و بدترین گزینهییست که میتوان انتخاب کرد.
عیار واقعی هنگامی مشخص میشود که درخشان از کوره داغ بیرون آیی. عیار واقعی پس از تحمل رنج و در عین حال تلاش، مشخص میشود.
شاید در زندگی انتخابی کرده باشی و در رنج باشی، یا حتّی به خاطر انتخاب نکردن چیزی در رنج و مشقّت افتاده باشی. مهم نیست چه چیزی این غم و محنت را برای تو ایجاد کرده است. در هر حالی از خود بپرس: چگونه؟ چگونه باید از این رنج تحمیل شده جان سالم به در ببرم؟ چگونه این تهدید را با تلاش خود به فرصت تبدیل کنم؟ چگونه پختن را با سوختن جایگزین کنم؟
کسی که میخواهد بداند خاک چه بویی دارد و سبزهها و گیاهان چقدر زیبا و لطیف اند، باید پایش در خاک فرو برود و سبزهها را با دست لمس کند.
تجربۀ هرچیز مستلزم عملگراییست. تا نخواهی و عمل نکنی، تجربه نیز نمیکنی. تمام آرزوهایت را با حرکت دادن دستهایت و قدم برداشتن به دست آور.
ذهن به تو میگوید بوییدن خاک نمناک و لمس سبزههای لطیف زیباست؛ اما در نهایت این تو هستی که با قدم برداشتن به سوی چمنزار به آن خواهی رسید. حال تو بگوی که به سوی چمنزار روانه میشوی؟
کسی که در دامنه کوه زندگی میکند، عظمت کوه را درنمی یابد؛ اما وقتی از کوه پایین رفت و از آن دور شد، عظمت کوه را به چشم خواهد دید.
زیبایی و تناسب و تقارن یک فرش هنگامی نمایان میشود که از فاصله به آن نگریست. گاهی زندگیت را از فاصله بنگر، ببین کدام قسمتهای تار و پود زندگیت نازیباست. گاهی کل آنچه را زیستهای تماشا کن. این فرش را چگونه بافتهای؟
عالی بود و بسیار قابل تامل
در هر شرایطی هستی ببین الان و در این لحظه چه کاری میتوانی برای بهتر شدن یا حلش انجام دهی
وگرنه که زانوی غم بغل گرفتن راحت ترین کار است