من رنج بسیار کشیدهام و میکشم؛ اما به آرامی و در عین کرامت رنج میبرم. رنج را بخشی از زندگی میدانم، بخشی بسیار مهم!
چگونه چیزی بیاموزم اگر رنج نبرم؟
اما به هنگام رنج آرام میمانم.
چه کسی باور میکند من رنجی عمیق دارم؟
گمان نمیکنم نباید رنجی باشد؛ گمان نمیکنم وجود رنج نشانه اشکال است؛ گمان نمیکنم نباید در تکاپوی رفع رنج باشم!
سعی در غلبه بر رنج ندارم؛ اما در تلاشم که رنج را "معنا" کنم. در تلاشم رنج را عمیقا "درک" کنم.
بدون مقاومت! افسرده و پریشان نیستم. تنها امید دارم به حد کافی برای درک رنج و زندگی خردمند باشم.