هر تغییری که در یک سازمان ضروری به نظر برسد، برای اجرای موفقیت آمیز آن به معنی واقعی کلمه، باید فرهنگ سازی مرتبط هم صورت بگیرد. وقتی با انواع فرهنگ سازمانی مواجه هستیم، نوع نگرش و عملکرد ما بسیار تعیین کننده است.
اجازه بدهید با مطالعات و مهم تر از آن: تجربیات خودم این بحث را باز کنم.
اصولاً زمانی که یک فرهنگ در مورد فرآیند/فرآیندهایی خاص در سازمانی جا افتاده باشد، میل به تغییر برای آن از کجا آغاز می شود؟ یک نیاز.
قطعاً نیاز شروعی برای ضرورت احساس یک تغییر است؛ اما آیا صرفاً یک نیاز می تواند فرهنگ سازمانی را برای برآورده کردن آن تغییر دهد؟
چه اتفاقی باید بیفتد که همۀ کارکنان برای آن تغییر، همراهی و همکاری نمایند؟
پاسخ ساده است: احساس منفعت و ارزش کنند.
گاهی این احساس منفعت، یعنی دیده شدن و اتفاقات خوب بعد از آن؛ گاهی هم یک پاداش معنوی یا پرداخت مالی.
حتی زمانی که یک تغییر منجر شود عضو سازمان بتواند خودش را به انسان باکیفیت تری تبدیل نماید، از آن تغییر استقبال خواهد نمود.
راههای تغییر فرهنگ سازمانی فراوان هستند و ما نسخۀ یکسانی رو به هیچ عنوان نمیتونیم تجویز یا حتی توصیه و اشاره کنیم؛ به دلیل اینکه ما با یک محصول استاندارد و مشخص در ارتباط نیستیم؛ بلکه با انسان مواجه هستیم؛ انسانی پر از پیچیدگی و مسائل پوشیده؛ ما حتی با ربات و هوش مصنوعی هم سروکار داریم که بتونیم الگوریتم یا ساختاری مشخص رو پیشبینی کنیم یا از آن بخواهیم!
تجربه من نشان داده که اتاق فکر تشکیل شده از افراد صاحبنظر و دارای دانش کاربردی به شدت میتونه مفید باشه و راهگشا؛ خصوصاً که یک فرهنگ سازمانی متعالی در بسیاری فرآیندهای خودش، وامدار ایدههای خلاقانه و ترکیبی ناشی از مطالعه و تفکر کاربردی هست و نه صرفاً آکادمیک.