سجاد رحیمی مدیسه

نویسندگی|تولید محتوا|کپی‌رایتینگ

سجاد رحیمی مدیسه

نویسندگی|تولید محتوا|کپی‌رایتینگ

سلام خوش آمدید

اگر کتاب خوب نخوانیم، عمرمان را تلف کرده‌ایم.

هر کتابی کتاب خوبی نیست؛ خصوصاً در این بازار شیر تو شیر ترجمه که پول می‌دهند و ترجمه به نام می‌زنند و منتشر می‌کنند!

روز کتاب و کتابخوانی امسال هم گذشت؛ اما کتاب خواندن را جدی بگیریم تا اسیر اطلاعات غلط نشویم.

کتاب‌های خوب باعث می‌شوند زندگی باکیفیت‌تری را تجربه کنیم.

  • سجّاد رحیمی مدیسه

روزنوشته‌های آموزنده

نظرات (۱)

واقعاً دیگه کتاب های ترجمه‌ی جالبی نداریم... عجیب بود و خب خیلی خوب به این نکته اشاره کردی!

عدم مطالعه=عدم آگاهی= کیسه‌ای که برامون دوخته میشه توسط کلاهبردارا درشت تر

پاسخ:
یکی از دردهای بزرگ جامعۀ امروز ما، دوری از کتاب‌های خوب است. وقتی مطالعۀ باکیفیت و مورد نیاز اتفاق نیفتد، آگاهی و کسب دانش نیز رخ نخواهد داد. در این بین، پدیدۀ رؤیافروشی به شدت رواج پیدا می‌کند و بسیاری از افراد شیاد در لباس و تخصص‌های مختلف، اقدام به سرکیسه کردن مردم ناآگاه می‌کنند. منظور از مردم ناآگاه الزاماً طبقۀ خاصی از جامعه نیست؛(همۀ انسان‌ها شریف هستند و آدم‌هایی ارزش واقعی و ماندگار دارند که تقوا و خداترسی بیشتری داشته باشند و این فرمودۀ قرآن کریم است.) بلکه حتی یک پزشک، داروساز، وکیل، مدیران و ... بسیاری از افراد با درآمد بالا هم تحت تأثیر این شیادان قرار می‌گیرند تا بلکه گمشدۀ خودشون رو پیدا کنند و بهش برسند و به آرامشی هر چند موقت اما مورد نیاز! برسند.

اجرای سیاست‌های سرمایه‌داری یا نئولیبرال در هر کشوری موجب تولید اختلاف عمیق طبقاتی می‌شود. در سال‌های اخیر فاصله بین دهک پایین و دهک بالا در کشور ما از آمریکا بیشتر است. یعنی ضریب جینی در کشور آمریکا در حال حاضر حدود ۳۸ است، در حالی که در ایران این رقم به بالای ۴۰ نیز رسیده است.
طبیعتا اجرای سیاست‌های سرمایه‌داری سبب می‌شود که عده‌ای بسیار فقیر و عده‌ای بسیار ثروتمند شوند و در این میانه طبقه ثروتمندی متولد می‌شود که در همه حوزه‌ها از امتیازات مختلف بهره‌مند است. طبقه‌ای که هم دکتر است، هم کتاب می‌نویسد، هم بساز و بفروش است! در حقیقت چون سیاست‌های نئولیبرال همه فرصت‌ها را در اختیار او می‌گذارد، این فرد در همه‌چیز کارشناس است! درواقع این سیاست‌ها یک طبقه را برنده و سایر طبقات را تبدیل به بازنده (Loser) می‌کند.

در چنین شرایطی، پدیده‌ای به نام «صنعت فرهنگ» به وجود می‌آید. کار صنعت فرهنگ این است که به اذهان عمومی و طبقات پایین‌تر جامعه یادآور شود که اگر فلانی سرمایه‌دار و موفق (برنده) است، نتیجه نظام سرمایه‌داری و نئولیبرالیسم نیست، بلکه نتیجه هوش سرشار اوست. در واقع سیاست‌های سرمایه‌داری که «عین» را از بین برده و تحت تسلط دارد، می‌کوشد که «ذهن» تو را نیز از آن خود کند. یعنی در حقیقت طبقات برنده از طریق ابزارهایی چون روانشناسی موفقیت، عرفان‌بازی، مافیای کنکور، تبلیغات تلویزیون و ابزارهای رسانه‌ای دیگر می‌کوشد همان‌طور که «عین» تو را از آن خود کرده، «ذهن» تو را نیز به تصرف درآورد. مثلا می‌گوید: «تو به کائنات فکر کن و برای آن انرژی مثبت بفرست، یقینا برنده خواهی بود»، مفهوم این جمله این است که من چون با کائنات هماهنگم، برای همین برنده هستم! در حالی که مساله واقعی این است که تو برنده‌ای، چون رابطه و رانت در اختیار داری، چیزی که مردم عادی به آن دسترسی ندارند! یک شخصی با هزار رانت و بخور بخور به کالیفرنیا رفته، بعد از آنجا برای ما «ارسال انرژی مثبت به کائنات» را تجویز می‌کند.

برخی مافیاها در واقع به مردم رویا می‌فروشد. پول‌های کلان از بچه‌های مردم می‌گیرند و پیاپی «پزشک و مهندس شدن و یا فلان رتبۀ دانشگاه» را تبلیغ و تجویز می‌کنند، در نهایت پول‌هایی که از مردم می‌گیرند را از کشور خارج می‌کنند که در آلمان ... بسازند! در واقع این جماعت از محل رویافروشی به طبقات پایین جامعه ایران، در کشورهای خارجی برای خود ساختمان‌سازی می‌کنند. معلوم است که در چنین شرایطی باید به طبقه پایین بگویند که ما اگر صاحب ثروت و موفقیت هستیم به خاطر توانایی‌های‌مان است و تو اگر عقب‌ مانده‌ای، دلیلش این است که با فرکانس دنیا هماهنگ نیستی! طبقه پایین نیز که عینیتش را از دست داده، به مرور زمان اعتراض خواهد کرد و در وجودش خشم شکل می‌گیرد. کار دستگاه روانشناسی موفقیت لس‌آنجلسی، مافیای کنکور و مانند اینها، این است که خشم تو را کنترل کنند تا به آنها معترض نشوی.

یکی از نکاتی که در بین افراد این‌چنینی قابل مشاهده است، تهی بودن این اشخاص از هرگونه دانش، توانایی و مهارت ویژه‌ای حتی در حیطه مورد تبلیغ‌شان است. چه اتفاقی افتاده که چنین افراد سطحی و مبتذلی، با مخاطبان بسیار زیاد در فضای مجازی در حال دگردیسی فرهنگ عمومی جامعه هستند؟

دلیل اقبال جامعه به افراد این‌چنینی، تولید سوژه مصرف‌گراست. ما از لحظه‌ای که فرزندمان را در مدرسه غیرانتفاعی ثبت‌نام می‌کنیم، به او یادآور می‌شویم که نهایت آمال و آرزوهای تو پورشه، آیفون ۱۲ و سامسونگ گلکسی است! ما دائما داریم شخصیتی می‌سازیم که تمام آرزوهایش در حیطه «مصرف» است. برای مصرف‌گرایی رویا لازم است. کسی که متخصص است، چون براساس وضعیت واقعی موجود صحبت می‌کند، به تو رویا نمی‌فروشد. او می‌گوید ضریب جینی در ایران ۴۰ است، پس روشن است که تو نمی‌توانی پورشه بخری. به تو می‌گوید در کنکور پزشکی مجموعا ۱۵۰۰ نفر پذیرفته می‌شوند، در حالی که یک میلیون نفر پشت کنکورند، پس احتمال قبولی تو بسیار اندک است. در حقیقت متخصص، انگیزه‌ای برای مشارکت در پروژه‌های مصرف‌گرایی را به تو نخواهد داد. در حالی که عارفان بزرگ کائنات و روان‌شناسان این‌چنینی صرفا رویا می‌فروشند. به چه کسی؟ به کسی که ما در مدرسه و خانه و جامعه‌مان او را مصرف‌گرا بار آورده‌ایم.

امثال آنتونی رابینز مشغول فروختن رویا به بازندگان آمریکا هستند. اتفاقا این شخصیت‌ها در دو کشور بسیار رایج و زیاد هستند، یکی ایران و دیگری آمریکا.

در آمریکا نیز ۳۰ میلیون سیا‌ه‌پوست وجود دارد که همه‌شان می‌خواهند یک روز مایکل جکسون شوند و هیچ‌وقت هم نخواهند شد! ولی رویای مایکل جکسون شدن را می‌توان به این افراد فروخت و از آنها پول کلان برای کلاس‌های موسیقی گرفت. به همین دلیل در کشورهایی چون سوئد و نروژ، روانشناسی علمی است که حرف اول را می‌زند، نه روانشناسی موفقیت. چون اختلاف طبقاتی در آن کشورها زیاد نیست. در نروژ و سوئد طبقه برنده‌ای وجود ندارد. در حال حاضر در ایران ۹۳ درصد از کارمندان، دارای قرارداد موقت هستند و قرارداد موقت یعنی امنیت شغلی بسیار پایین. یعنی همان نئولیبرالیسم.

یعنی برنده که بساز و بفروش و پزشک است، آینده‌ای صدبرابر تامین‌شده‌تر از کسی دارد که از مغزش نان می‌خورد و همیشه باید نگران این باشد که یک روز کنار گذاشته خواهد شد! ایجاد صنعت فرهنگ، حاصل سرمایه‌داری است. صنعت زردی که دائما به بازنده‌ها مخدر روانی تزریق می‌کند تا اعتراض نکنند. بازنده‌ای که دائما به او مثبت بودن را توصیه می‌کنی، درواقع داری به او مخدر می‌زنی، چراکه این شخصیت درد دارد. مگر آن کسانی که دهک بالای جامعه هستند، اصلا نیاز به روانشناسی موفقیت دارند؟! شما چندتا بساز و بفروش تهران را می‌شناسید که در کلاس‌های روانشناسی موفقیت شرکت کند؟ آنها در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند یا می‌روند کلاهبرداری و دلالی را یاد می‌گیرند؟ مساله این است که با رابطه می‌توان وام گرفت نه با روانشناسی موفقیت! می‌دانید که سالانه یک میلیارد کتاب روانشناسی موفقیت در جهان فروخته می‌شود؟ به نظر شما یک میلیارد نفری که این کتاب‌ها را می‌خرند، موفق می‌شوند یا آن ۱۰ نفری که این کتاب‌ها را می‌فروشند؟! جالب است که هرچه حجم بازنده‌ها افزایش می‌کند، تعداد فالوور این اشخاص زیادتر می‌شود، یعنی اینها با افزایش میزان بدبختی مردم پول درمی‌آورند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سجاد رحیمی مدیسه

امام علی علیه‌السلام: خردهاى دانشمندان، در نوک قلم‌هایشان است.
امام صادق علیه السلام: دل، به نوشتن آرام مى‌گیرد.
با نویسندگی و تولید محتوای ارزشمند می‌توان به موفقیت رسید.
به یاد داشته باشیم: «کوشیدن نیازمند اطمینان از نتیجه نیست».