با شکلگیری و تشدید شوک محتوا، بازاریابی محتوایی به شکل سنتی (رایج) دیگر پاسخگوی برندها و کسب و کارها نخواهد بود.
وقتی عرضهی محتوا کمتر از تقاضای آن است، حتی عدهای برای مصرف محتوا پول پرداخت میکنند. اما وقتی عرضه از تقاضا بیشتر شد، حالا این عرضهکننده است که باید پول بدهد و سرمایهگذاری کند، تا شاید مخاطب حاضر (یا وادار) شود محتوای او را مصرف کند (ببیند، بخواند، بشنود).
وقتی به اینفلوئنسرها پول میدهید تا مردم را به بازدید از اکانت شما ترغیب کنند یا به موتورهای جستجو پول میدهید تا لینک شما را در بخش تبلیغات نمایش دهند، میتوان گفت مجبور شدهاید برای خریدن توجه مخاطب، هزینه کنید. با بیشتر شدن مازاد عرضه، قاعدتاً میتوان انتظار داشت که این هزینهها هم افزایش پیدا کنند.
در این فضای رقابتی – که هزینهی تولید محتوا و قانعکردن مخاطب برای مصرف محتوا بالاست – اگر بتوانید محتواهایی تولید و عرضه کنید که دیگران آنها را به اشتراک بگذارند و برای دوستان خود بفرستند، به شکل کاملاً ارگانیک، هزینهی خود را کاهش دادهاید.
محتوا در ذات خود شما را پیروز و موفق نمیکند، بلکه محتوایی که مخاطب دربارهی آن با دیگران صحبت کند، میتواند موفقیت شما را رقم بزند.
وقتی مخاطبتان، اطلاعات و شناخت کافی از شما ندارد، به دنبال نشانهها و سیگنالهایی میگردد تا ببیند دیگران شما را چگونه ارزیابی کردهاند و نظرشان راجع به شما چیست.